جدول جو
جدول جو

معنی غم فرسوده - جستجوی لغت در جدول جو

غم فرسوده
(غَ فَ دَ /دِ)
ناتوان شده از غم و غصه. (ناظم الاطباء). آنکه غم او را بفرساید. غمزده. غمکش:
گرچه غم فرسودۀ دوران بدم
مرگ عزالدین مرا فرسود و بس.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غم فرسوده
ناتوان شده از اندوه و غصه غمزده غمکش
تصویری از غم فرسوده
تصویر غم فرسوده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ فَ دَ / دِ)
درماندگی از غصه و اضطراب. ناتوانی از اندوه و غم. (ناظم الاطباء). فرسودگی بسبب غم و اندوه. رجوع به غم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آنکه بدو غم رسد. غم زده. غمناک:
هر یک چو غریب غم رسیده
از راه زمان ستم کشیده.
نظامی.
چاره ای کن که غم رسیده کسم
تا یک امشب به کام دل برسم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم فرسودگی
تصویر غم فرسودگی
درماندگی از غصه و اضطراب، فرسودگی بسبب غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم رسیده
تصویر غم رسیده
آنکه غمگین است غمزده غمناک
فرهنگ لغت هوشیار